[فعل]

to encircle

/ɛnˈsɜrkəl/
فعل گذرا
[گذشته: encircled] [گذشته: encircled] [گذشته کامل: encircled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دور کسی حلقه زدن دور کسی را گرفتن، احاطه کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: احاطه کردن حلقه زدن محاصره کردن
  • 1.The players encircled their coach after winning the big game.
    1. بازیکن ها بعد از پیروزی بازی مهم دور مربی خود حلقه زدند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان