Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کار به جایی رسیدن
2 . سر درآوردن (از جایی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to end up
/ɛnd ʌp/
فعل گذرا
[گذشته: ended up]
[گذشته: ended up]
[گذشته کامل: ended up]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
کار به جایی رسیدن
کار به جایی کشیدن، دچار شدن، (چیزی شدن)
to end up doing something
کار به چیزی رسیدن
I ended up doing all the work myself.
من آخر کارم به جایی رسید که همه کارها را خودم انجام دادم.
to end up + adv/prep
کار به جایی رسیدن/دچار چیزی شدن
1. Anyone who swims in the river could end up with a nasty stomach upset.
1. هرکس در این رودخانه شنا کند، ممکن است دچار دلدرد وحشتناکی شود.
2. If she continues to steal, she'll end up in prison.
2. اگر او به دزدی ادامه دهد، کارش به زندان خواهد کشید.
to end up something
چیزی شدن
She could have ended up a millionaire.
او میتوانست یک میلیونر شود.
2
سر درآوردن (از جایی)
to end up (in/at) somewhere
سر از جایی درآوردن
1. She fled with her children, ending up in a shelter.
1. او با فرزندانش فرار کرد و سر از یک پناهگاه درآورد.
2. The result was that the engine ended up at the bottom of the canal.
2. نتیجه این بود که موتور سر از ته آن آبراه [کانال آب] درآورد.
تصاویر
کلمات نزدیک
end to end
end table
end run
end result
end product
end zone
endanger
endangered
endangered language
endangered species
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان