[فعل]

to equip

/ɪˈkwɪp/
فعل گذرا
[گذشته: equipped] [گذشته: equipped] [گذشته کامل: equipped]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مجهز کردن تجهیز کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تجهیز کردن مجهز کردن
  • 1.All the police officers were equipped with shields to defend themselves against the rioters.
    1. تمام پلیس‌ها مجهز به حفاظ شدند تا بتوانند از خود در برابر شورشیان دفاع کنند.
  • 2.It's going to cost $4 million to equip the hospital.
    2. مجهز کردن بیمارستان 4 میلیون دلار هزینه خواهد داشت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان