Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . از بین بردن
2 . ساییده شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to erode
/ɪˈroʊd/
فعل گذرا
[گذشته: eroded]
[گذشته: eroded]
[گذشته کامل: eroded]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
از بین بردن
خراب کردن، تباه کردن
مترادف و متضاد
wear away
1.Her confidence has been slowly eroded by repeated failures.
1. اعتماد به نفس او بهخاطر شکستهای مکرر بهآهستگی از بین رفتهاست.
2
ساییده شدن
خورده شدن، فرسوده شدن
مترادف و متضاد
wear away
1.The cliffs are being constantly eroded by heavy waves.
1. صخرهها دارند مدام توسط امواج سنگین فرسوده میشوند.
تصاویر
کلمات نزدیک
ernie
ernest
ermine
erm
erin
erosion
erosive
erotic
eroticism
err
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان