[فعل]

to erode

/ɪˈroʊd/
فعل گذرا
[گذشته: eroded] [گذشته: eroded] [گذشته کامل: eroded]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 از بین بردن خراب کردن، تباه کردن

مترادف و متضاد wear away
  • 1.Her confidence has been slowly eroded by repeated failures.
    1. اعتماد به نفس او به‌خاطر شکست‌های مکرر به‌آهستگی از بین رفته‌است.

2 ساییده شدن خورده شدن، فرسوده شدن

مترادف و متضاد wear away
  • 1.The cliffs are being constantly eroded by heavy waves.
    1. صخره‌ها دارند مدام توسط امواج سنگین فرسوده می‌شوند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان