Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . خطا کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to err
/er/
فعل ناگذر
[گذشته: erred]
[گذشته: erred]
[گذشته کامل: erred]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
خطا کردن
مرتکب اشتباه شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اشتباه کردن
خطا کردن
formal
old use
1.The pilot erred in his estimate of the time it would take to make the trip.
1. خلبان در تخمین زمان لازم برای انجام سفر مرتکب اشتباه شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
eroticism
erotic
erosive
erosion
erode
errand
errand boy
errant
erratic
erratically
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان