[اسم]

exchange

/ɪksˈtʃeɪndʒ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تبادل عوض، رد و بدل، تعویض

مترادف و متضاد interchange trade traffic
in exchange
در عوض
  • I'll type your report if you'll babysit in exchange.
    من مقاله‌ات را تایپ می‌کنم، اگر تو در عوض از بچه نگهداری کنی.
in exchange for something
در عوض چیزی
  • Would you like my old TV in exchange for this camera?
    تلویزیون قدیمی من را در عوض این دوربین می‌خواهی؟
an exchange of glances/insults/information...
تبادل نگاه/توهین/اطلاعات و...
  • an exchange of political prisoners
    تبادل زندانی‌های سیاسی
fair exchange
تبادل منصفانه
  • Four of my cassettes for your Madonna CD is a fair exchange.
    چهار تا از کاست‌های من در عوض سی‌دی مادونای تو یک تبادل منصفانه است.

2 دانشجوی تبادلی

  • 1.Debbie purchased several kimonos during her year as an exchange student in Japan.
    1. دبی در یک سال تحصیلش در ژاپن به عنوان یک دانشجوی تبادلی، چندین کیمونو خرید.
  • 2.Tom is an exchange student.
    2. "تام" یک دانشجوی تبادلی است.

3 (تبادل) ارز

exchange facilities
تسهیلات ارزی
  • Most capital cities have extensive exchange facilities.
    اکثر پایتخت‌ها تسهیلات ارزی گسترده‌ای دارند.
currency exchange
تبادل ارز
  • We have seen wide fluctuations in rates of currency exchange this year.
    ما امسال نوسان‌های گسترده‌ای در نرخ تبادل ارز داشتیم.
exchange rate/rate of exchange
نرخ تبادل ارز
  • What's the current exchange rate between the dollar and the euro?
    نرخ تبادل ارز کنونی بین دلار و یورو چیست؟
foreign exchange
ارز خارجی
  • our largest source was foreign exchange.
    بزرگترین منبع ما ارز خارجی بود.
an exchange market
بازار ارز
  • 1. The dollar is expected to fall in the foreign exchange markets.
    1. انتظار می‌رود که دلار در بازار ارز خارجی پایین بیاید.
  • 2. To do so they go to the foreign exchange market as demanders of yen.
    2. آن‌ها برای انجام این کار، به عنوان طلب‌کنندگان "ین" به بازار ارز خارجی می‌روند.

4 محل تبادل (محصول، سهام، ارز و ...) صرافی

  • 1.We lost our money in the London Stock Exchange
    1. ما در صرافی سهام لندن پولمان را از دست دادیم.

5 بازدید تبادلی گردش تبادلی

  • 1.Nick went on the French exchange.
    1. "نیک" به بازدیدی تبادلی به فرانسه رفت.
  • 2.Our school does an exchange with a school in France.
    2. مدرسه ما با مدرسه‌ای در فرانسه بازدید تبادلی انجام می‌دهد.
[فعل]

to exchange

/ɪksˈtʃeɪndʒ/
فعل گذرا
[گذشته: exchanged] [گذشته: exchanged] [گذشته کامل: exchanged]

6 مبادله کردن تجارت کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: مبادله کردن
مترادف و متضاد barter interchange trade
  • 1.He finally leaned to exchange.
    1. او بالاخره تجارت‌کردن را یاد گرفت.
  • 2.The firm has just exchanged contracts on a nine-acre site.
    2. شرکت به‌تازگی قراردادهایی برای آن زمین 9 جریبی مبادله کرده‌است.

7 تعویض کردن (کالا) عوض کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تعویض کردن معاوضه کردن
to exchange A for B
(آ) را با (ب) عوض کردن
  • 1. Could I exchange this shirt for a larger size?
    1. می‌توانم این پیراهن را با (پیراهن) سایز بزرگ‌تر عوض کنم؟
  • 2. It's traditional for the two teams to exchange shirts after the game.
    2. سنت این است که دو تیم بعد از بازی، لباس‌هایشان را با هم عوض کنند.

8 تبدیل کردن (پول)

to exchange money
پول تبدیل کردن
  • 1. Can I exchange some money, please?
    1. می‌توانم پولم را تبدیل کنم، لطفاً؟
  • 2. Where can I exchange my American money for foreign money?
    2. کجا می‌توانم پول آمریکایی‌ام را به پول خارجی تبدیل کنم؟

9 ردوبدل کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تاخت زدن عوض و بدل کردن
to exchange something
چیزی ردوبدل کردن
  • Everyone in the group exchanged email addresses.
    همه در گروه آدرس ایمیل ردوبدل کردند.
to exchange something with somebody
چیزی با کسی ردوبدل کردن
  • 1. I shook hands and exchanged a few words with the manager.
    1. من دست دادم و چند کلمه با او ردوبدل کردم.
  • 2. She enjoyed exchanging messages with him.
    2. او از ردوبدل کردن پیام با او لذت می‌برد.
to exchange ideas/news/information
ایده/خبر/اطلاعات ردوبدل کردن
  • we need to exchange ideas and information.
    ما باید ایده و اطلاعات را ردوبدل کنیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان