Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مدیر
2 . قوه مجریه
3 . اجرایی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
executive
/ɪɡˈzekjətɪv/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مدیر
مترادف و متضاد
chief
director
senior/top executive
مدیر ارشد
She is now a senior executive.
او اکنون یک مدیر ارشد است.
chief executive
مدیر عامل اجرایی
sales executive
مدیر فروش
advertising executive
مدیر تبلیغات
2
قوه مجریه
(the Executive)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
قوه مجریه
[صفت]
executive
/ɪɡˈzekjətɪv/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more executive]
[حالت عالی: most executive]
3
اجرایی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اجرایی
مجری
executive decisions/duties/jobs/positions ...
تصمیمات/وظایف/مشاغل/پستها و... اجرایی
She has an executive position in a finance company.
او در یک شرکت مالی پُست اجرایی دارد.
an executive board/body/committee/officer...
هیئت/بدنه/کمیته/مامور و... اجرایی
[عبارات مرتبط]
executive assistant
1. دستیار اجرایی
executive committee
2. کمیته ملی اجرایی (بریتانیا)
chief executive officer
3. مدیر عامل اجرایی
تصاویر
کلمات نزدیک
executioner
execution
execute
executable
execrable
executive assistant
executive branch
executive committee
executor
exegesis
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان