Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . اعدام کردن
2 . (اثر هنری) خلق کردن
3 . اجرا کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to execute
/ˈeksɪkjuːt/
فعل گذرا
[گذشته: executed]
[گذشته: executed]
[گذشته کامل: executed]
صرف فعل
1
اعدام کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اعدام کردن
1.He was executed for treason.
1. او بهخاطر خیانت ملی اعدام شد.
2
(اثر هنری) خلق کردن
1.Picasso also executed several landscapes at Horta de San Juan.
1. پیکاسو همچنین چندین منظره از "هورتا د سن خوآن" خلق کردهاست.
3
اجرا کردن
انجام دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اجرا کردن
انجام دادن
پیاده کردن
کردن
اَدا کردن
1.The crime was very cleverly executed.
1. جرم هوشمندانه انجام شده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
executable
execrable
exec
exeat
excused
execution
executioner
executive
executive assistant
executive branch
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان