Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . نمونه ای از چیزی بودن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to exemplify
/ɪgˈzɛmpləˌfaɪ/
فعل گذرا
[گذشته: exemplified]
[گذشته: exemplified]
[گذشته کامل: exemplified]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
نمونه ای از چیزی بودن
نمایان گر چیزی بودن
مترادف و متضاد
illustrate
1.The recent downturn in the housing industry exemplifies the poor economic conditions.
1. کاهش نزولی در قیمت املاک نمونهای از اقتصاد ضعیف است.
تصاویر
کلمات نزدیک
exemplary
exegesis
executor
executive committee
executive branch
exempt
exemption
exercise
exercise bike
exercise book
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان