[فعل]

to express

/ɪkˈspres/
فعل گذرا
[گذشته: expressed] [گذشته: expressed] [گذشته کامل: expressed]

1 بیان کردن اظهار کردن، ابراز کردن

to express something
چیزی را بیان کردن [اظهار کردن]
  • Teachers have expressed concern about the changes.
    معلم‌ها درباره تغییرات اظهار نگرانی کرده‌اند.
to express how/what...
بیان کردن اینکه چقدر/چه و...
  • Words cannot express how pleased I am.
    واژه‌ها نمی‌توانند بیان کنند من چقدر خوشحالم.
to express fears/doubts/reservations
ابراز ترس/شک/تردید کردن
to express interest/regret/surprise
ابراز علاقه/پشیمانی/تعجب کردن
[صفت]

express

/ɪkˈspres/
غیرقابل مقایسه

2 سریع السیر پیشتاز

معادل ها در دیکشنری فارسی: اکسپرس سریع‌السیر
an express bus/coach/train
یک اتوبوس/قطار سریع‌السیر
express mail
پست پیشتاز
[قید]

express

/ɪkˈspres/
غیرقابل مقایسه

3 با پست پیشتاز

  • 1.I sent the package express.
    1. من بسته را با پست پیشتاز فرستادم.
[اسم]

express

/ɪkˈspres/
قابل شمارش

4 قطار سریع‌السیر

  • 1.We only travel with the express.
    1. ما فقط با قطار سریع‌السیر سفر می‌کنیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان