Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بیان کردن
2 . سریع السیر
3 . با پست پیشتاز
4 . قطار سریعالسیر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to express
/ɪkˈspres/
فعل گذرا
[گذشته: expressed]
[گذشته: expressed]
[گذشته کامل: expressed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بیان کردن
اظهار کردن، ابراز کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ابراز کردن
پست اکسپرس
بیان کردن
رساندن
ابراز وجود کردن
to express something
چیزی را بیان کردن [اظهار کردن]
Teachers have expressed concern about the changes.
معلمها درباره تغییرات اظهار نگرانی کردهاند.
to express how/what...
بیان کردن اینکه چقدر/چه و...
Words cannot express how pleased I am.
واژهها نمیتوانند بیان کنند من چقدر خوشحالم.
to express fears/doubts/reservations
ابراز ترس/شک/تردید کردن
to express interest/regret/surprise
ابراز علاقه/پشیمانی/تعجب کردن
[صفت]
express
/ɪkˈspres/
غیرقابل مقایسه
2
سریع السیر
پیشتاز
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اکسپرس
سریعالسیر
an express bus/coach/train
یک اتوبوس/قطار سریعالسیر
express mail
پست پیشتاز
[قید]
express
/ɪkˈspres/
غیرقابل مقایسه
3
با پست پیشتاز
1.I sent the package express.
1. من بسته را با پست پیشتاز فرستادم.
[اسم]
express
/ɪkˈspres/
قابل شمارش
4
قطار سریعالسیر
1.We only travel with the express.
1. ما فقط با قطار سریعالسیر سفر میکنیم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
exposition
exponentially
expo
explosively
explosive
expressionism
expressly
expressway
expropriate
exquisitely
کلمات نزدیک
expound
exposé
exposure therapy
exposure
expostulate
express lane
express mail
expression
expressionism
expressionless
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان