Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . در معرضگذاری
2 . نوردهی (عکاسی و...)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
exposure
/ɪkˈspoʊʒər/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
در معرضگذاری
دسترسی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
معرض
1.Many young children now have exposure to computers in the home.
1. خیلی از کودکان امروزه در خانه دسترسی به کامپیوتر دارند.
prolonged exposure to harmful radiation
در معرضگذاری طولانی با پرتوهای خطرناک
2
نوردهی (عکاسی و...)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نوردهی
تصاویر
کلمات نزدیک
expostulate
expository
exposition
exposed
expose
exposure therapy
exposé
expound
express
express lane
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان