Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . در معرض (چیزی) گذاشتن
2 . افشا کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to expose
/ɪkˈspoʊz/
فعل گذرا
[گذشته: exposed]
[گذشته: exposed]
[گذشته کامل: exposed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
در معرض (چیزی) گذاشتن
در معرض (چیزی) قرار گرفتن
مترادف و متضاد
jeopardize by
make vulnerable
put at risk of
protect from
to expose somebody/something to something
کسی/چیزی را در معرض چیزی قرار دادن
Foolish actions expose a person to the sneers of others.
رفتارهای احمقانه، یک فرد را در معرض خنده (تمسخر) دیگران قرار میدهد.
to be exposed to something
در معرض چیزی قرار داشتن
Soldiers are exposed to the enemy's gunfire.
سربازان در معرض تیراندازی دشمن قرار دارند.
2
افشا کردن
نشان دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
برملا کردن
نمایاندن
برملا ساختن
عیان کردن
مترادف و متضاد
reveal
uncover
cover
hide
to expose something
چیزی را افشا کردن/نشان دادن
1. He did not want to expose his fears to anyone.
1. او نمیخواست ترسهایش را به هیچکس نشان دهد.
2. My job as a journalist is to expose the truth.
2. شغل من بهعنوان خبرنگار، افشا کردن حقیقت است.
[عبارات مرتبط]
exposed
1. در معرض (خطر، انتقاد و...)
exposure
2. در معرضگذاری
exposition
3. شرح و تفسیر
expository
4. توضیحی
تصاویر
کلمات نزدیک
exporter
exported
export
exponentially
exponential
exposed
exposition
expository
expostulate
exposure
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان