[فعل]

to expose

/ɪkˈspoʊz/
فعل گذرا
[گذشته: exposed] [گذشته: exposed] [گذشته کامل: exposed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 در معرض (چیزی) گذاشتن در معرض (چیزی) قرار گرفتن

مترادف و متضاد jeopardize by make vulnerable put at risk of protect from
to expose somebody/something to something
کسی/چیزی را در معرض چیزی قرار دادن
  • Foolish actions expose a person to the sneers of others.
    رفتارهای احمقانه، یک فرد را در معرض خنده (تمسخر) دیگران قرار می‌دهد.
to be exposed to something
در معرض چیزی قرار داشتن
  • Soldiers are exposed to the enemy's gunfire.
    سربازان در معرض تیراندازی دشمن قرار دارند.

2 افشا کردن نشان دادن

مترادف و متضاد reveal uncover cover hide
to expose something
چیزی را افشا کردن/نشان دادن
  • 1. He did not want to expose his fears to anyone.
    1. او نمی‌خواست ترس‌هایش را به هیچکس نشان دهد.
  • 2. My job as a journalist is to expose the truth.
    2. شغل من به‌عنوان خبرنگار، افشا کردن حقیقت است.
[عبارات مرتبط]
  • 1. در معرض (خطر، انتقاد و...)
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان