[اسم]

factory

/ˈfæk.tə.ri/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کارخانه

معادل ها در دیکشنری فارسی: فابریک کارخانه
مترادف و متضاد mill plant works workshop
  • 1.a car factory
    1. یک کارخانه ماشین سازی
  • 2.a factory worker
    2. یک کارگر کارخانه
  • 3.a factory manager
    3. یک مدیر کارخانه
  • 4.He works in a paint factory.
    4. او در یک کارخانه رنگ سازی کار می کند.
کاربرد واژه factory به معنای کارخانه
واژه factory به معنای کارخانه به ساختمان یا مجموعه ساختمان هایی می گویند که کالایی در آن تولید می شود یا خدماتی ارائه می گردد. مثلا:
"a car factory" (یک کارخانه ماشین سازی)
"factory workers" (کارگران کارخانه)
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان