[قید]

faintly

/ˈfeɪntli/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به طرز خفیفی به طور مبهمی

  • 1.She could faintly hear music playing.
    1. او می‌توانست به طرز مبهمی صدای نواخته شدن موسیقی را بشنود.

2 اندکی کمی

  • 1.Everyone looked faintly surprised.
    1. همه کمی متعجب به نظر می‌رسیدند.

3 با ضعف با سستی

  • 1.She smiled faintly.
    1. او با ضعف لبخند زد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان