[قید]

fairly

/ˈfer.li/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more fairly] [حالت عالی: most fairly]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نسبتاً

معادل ها در دیکشنری فارسی: نسبتا
مترادف و متضاد almost nearly
  • 1.She's fairly tall.
    1. او نسبتاً قد بلند است.
  • 2.We get along fairly well.
    2. ما با هم نسبتاً خوب کنار می‌آییم.
a fairly big family
یک خانواده نسبتاً بزرگ

2 منصفانه

معادل ها در دیکشنری فارسی: انصافاً منصفانه
  • 1.He claimed that he hadn't been treated fairly by his employers.
    1. او مدعی شد که کارفرمایانش با او منصفانه رفتار نکرده‌اند.
  • 2.Officials will ensure that the election is carried out fairly.
    2. مقامات رسمی اطمینان حاصل خواهند کرد که انتخابات منصفانه برگزار شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان