Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . به کسی گرایش داشتن (از نظر جنسی)
2 . خواستن
3 . تجملی
4 . عجب
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to fancy
/ˈfænsi/
فعل گذرا
[گذشته: fancied]
[گذشته: fancied]
[گذشته کامل: fancied]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
به کسی گرایش داشتن (از نظر جنسی)
(کسی را) خواستن، (به کسی) علاقه داشتن
to fancy somebody
به کسی گرایش (جنسی) داشتن
I think she fancies me.
فکر کنم او به من گرایش دارد.
2
خواستن
هوس کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خواستن
هوس چیزی کردن
informal
مترادف و متضاد
feel like
to fancy something
چیزی خواستن [هوس کردن]
Fancy a drink?
نوشیدنی میخواهی؟
to fancy doing something
انجام کاری را خواستن
Do you fancy going out this evening?
میخواهی امشب بیرون بروی؟
[صفت]
fancy
/ˈfænsi/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: fancier]
[حالت عالی: fanciest]
3
تجملی
پرنقش و نگار، پرجزییات
[حرف ندا]
fancy
/ˈfænsi/
4
عجب
چه عجیب
informal
old use
1.‘She remembered my name after all those years.’ ‘Fancy that!’
1. «او اسم من را بعد از آن همه سال یادش بود.» «عجب!»
2.Fancy meeting you here!
2. چه عجیب که اینجا میبینمت!
3.Fancy! She's never been in a plane before.
3. چه عجیب! او هیچوقت قبلاً سوار هواپیما نشدهاست.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
fanciful
fan the flames
fan brush
fan
famous person
fancy dress
fancy that
fancy up
fancywork
fandango
کلمات نزدیک
fanciful
fancier
fanciable
fanaticism
fanatical
fancy dress
fancy dress party
fandango
fanfare
fang
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان