[فعل]

to fancy

/ˈfænsi/
فعل گذرا
[گذشته: fancied] [گذشته: fancied] [گذشته کامل: fancied]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به کسی گرایش داشتن (از نظر جنسی) (کسی را) خواستن، (به کسی) علاقه داشتن

to fancy somebody
به کسی گرایش (جنسی) داشتن
  • I think she fancies me.
    فکر کنم او به من گرایش دارد.

2 خواستن هوس کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: خواستن هوس چیزی کردن
informal
مترادف و متضاد feel like
to fancy something
چیزی خواستن [هوس کردن]
  • Fancy a drink?
    نوشیدنی می‌خواهی؟
to fancy doing something
انجام کاری را خواستن
  • Do you fancy going out this evening?
    می‌خواهی امشب بیرون بروی؟
[صفت]

fancy

/ˈfænsi/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: fancier] [حالت عالی: fanciest]

3 تجملی پرنقش و نگار، پرجزییات

[حرف ندا]

fancy

/ˈfænsi/

4 عجب چه عجیب

informal old use
  • 1.‘She remembered my name after all those years.’ ‘Fancy that!’
    1. «او اسم من را بعد از آن همه سال یادش بود.» «عجب!»
  • 2.Fancy meeting you here!
    2. چه عجیب که اینجا می‌بینمت!
  • 3.Fancy! She's never been in a plane before.
    3. چه عجیب! او هیچ‌وقت قبلاً سوار هواپیما نشده‌است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان