Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . جلو زدن (صوت، ویدیو)
2 . پریدن (روند داستان به زمانی دیگر)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to fast-forward
/ˌfæst ˈfɔːrwərd/
فعل گذرا
[گذشته: fast-forwarded]
[گذشته: fast-forwarded]
[گذشته کامل: fast-forwarded]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
جلو زدن (صوت، ویدیو)
1.People usually fast-forward commercial breaks.
1. مردم معمولاً آگهیهای بازرگانی را جلو میزنند.
2
پریدن (روند داستان به زمانی دیگر)
1.The story fast-forwards to 1990.
1. داستان به سال 1990 میپرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
fast train
fast runner
fast read
fast lane
fast food
fast-moving
fast-paced
fast-track
fastball
fasten
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان