[اسم]

fear

/fɪr/
قابل شمارش

1 ترس وحشت

مترادف و متضاد fright horror panic terror calmness confidence
fear of somebody/something
ترس از کسی/چیزی
  • 1. (a) fear of the dark/spiders/flying...
    1. ترس از تاریکی/عنکبوت/پرواز و...
  • 2. her fear of snakes
    2. ترس او از مار
with fear
از ترس
  • The child was shaking with fear.
    بچه داشت از ترس می‌لرزید.
[فعل]

to fear

/fɪr/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: feared] [گذشته: feared] [گذشته کامل: feared]

2 ترسیدن

to fear somebody/something
از کسی/چیزی ترسیدن
  • Most employees fear unemployment.
    اکثر کارکنان از بیکاری می‌ترسند.
to fear to do something
از انجام کاری ترسیدن
  • She feared to tell him the truth.
    او از گفتن حقیقت به او ترسید.
to fear doing something
از انجام کاری ترسیدن
  • She feared going out at night.
    او از شب بیرون رفتن می‌ترسید.

3 نگران بودن هراس داشتن، شک‌وتردید داشتن

to fear that…
نگران بودن از اینکه...
  • 1. Police fear that the couple may have drowned.
    1. پلیس نگران است که آن زوج ممکن است غرق شده باشند.
  • 2. She feared (that) he might be dead.
    2. او نگران بود که او ممکن بود مرده باشد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان