[اسم]

façade

/fəˈsɑːd/
قابل شمارش

1 ظاهر ظاهرسازی

مترادف و متضاد front superficial appearance
  • 1.She managed to maintain a facade of indifference.
    1. او توانست ظاهری بی‌تفاوت به خود بگیرد.
  • 2.They seem happy together, but it’s all a facade.
    2. آن‌ها با هم خوشحال به نظر می‌رسند، اما تمام آن ظاهرسازی است.

2 نمای خارجی (ساختمان)

معادل ها در دیکشنری فارسی: نما
مترادف و متضاد exterior front
  • 1.This house has a magnificent facade.
    1. این خانه نمای خارجی مجللی دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان