[فعل]

to figure out

/ˈfɪgjər aʊt/
فعل گذرا
[گذشته: figured out] [گذشته: figured out] [گذشته کامل: figured out]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فهمیدن سر در آوردن

to figure somebody/something out
سر از کار کسی/چیزی درآوردن
  • We couldn't figure her out.
    ما نمی‌توانستیم سر از کار او دربیاوریم.
to figure out how/what…
فهمیدن اینکه چطور/چه و...
  • I can't figure out why he did it.
    نمی‌توانم بفهمم [نمی‌فهمم] چرا او، آن کار را کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان