[فعل]

to fill

/fɪl/
فعل گذرا
[گذشته: filled] [گذشته: filled] [گذشته کامل: filled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پر کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: آکندن پر کردن انباشتن
مترادف و متضاد load make full empty
to fill something
چیزی را پر کردن
  • Please fill this glass for me.
    لطفاً این لیوان را برای من پر کنید.
to fill something with something
چیزی را از چیزی پر کردن
  • 1. Can you fill this glass with water, please?
    1. می‌توانی لطفاً این لیوان را با آب پر کنی [لطفاً در این لیوان آب پر می‌کنی]؟
  • 2. I filled the bucket with water.
    2. من سطل را از آب پر کردم.

2 پر شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: پر شدن
  • 1.I drank my tea while the bath was filling.
    1. تا وان داشت پر می‌شد، من چایم را نوشیدم.
to fill with something
از چیزی پر شدن
  • His eyes filled with tears.
    چشمانش از اشک پر شدند [چشمانش پر از اشک شدند].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان