[فعل]

to fill up

/fɪl ʌp/
فعل گذرا
[گذشته: filled up] [گذشته: filled up] [گذشته کامل: filled up]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کاملاً پر کردن لبریز کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: آکندن پر کردن انباشتن
مترادف و متضاد make full
  • 1.He filled up the tank with gas.
    1. او آن مخزن [باک] را با بنزین کاملاً پر کرد [او باک را پر از بنزین کرد].
  • 2.Too many spam emails are filling up our inboxes.
    2. هرزنامه‌های بیش از حد دارند صندوق نامه‌های ما را پر می‌کنند.

2 پر شدن

  • 1.The ditches had filled up with mud.
    1. چاله‌ها پر از گل شده بودند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان