[اسم]

filling

/ˈfɪlɪŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پر کردن (دندان) فیلینگ

  • 1.I had to have two fillings at the dentist's today.
    1. من امروز مجبور شدم دو تا از دندان‌هایم را در دندانپزشکی پر کنم.
[صفت]

filling

/ˈfɪlɪŋ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more filling] [حالت عالی: most filling]

2 شکم پر کن حجیم، سنگین

  • 1.The best way to start the day is with a big filling breakfast.
    1. بهترین راه برای شروع روز خوردن یک صبحانه مفصل و شکم پر کن است.
  • 2.This cake is very filling.
    2. این کیک خیلی حجیم است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان