Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پر کردن (فرم و...)
2 . در جریان گذاشتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to fill in
/fɪl ɪn/
فعل گذرا
[گذشته: filled in]
[گذشته: filled in]
[گذشته کامل: filled in]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پر کردن (فرم و...)
نوشتن (در جای خالی در فرم و...)
مترادف و متضاد
complete
fill out
write
1.please fill in the form.
1. لطفاً این فرم را پر کنید.
2.Please fill in your name and address here.
2. لطفاً اسم و نشانی خود را در اینجا بنویسید.
2
در جریان گذاشتن
باخبر کردن، مطلع کردن
1.I forgot to fill her in.
1. فراموش کردم او را در جریان بگذارم.
2.Josh filled me in on what had been agreed at the meeting.
2. "جاش" من را در جریان آنچه در جلسه به توافق رسیده شده بود، گذاشت.
تصاویر
کلمات نزدیک
fill
filipino
filings
filing system
filing cabinet
fill it up, please.
fill out
fill out the form
fill up
fill-up
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان