مترادف و متضاد
discover
locate
obtain
retrieve
lose
to find somebody/something
کسی/چیزی را پیدا کردن
1.
I couldn't find Andrew's telephone number.
1.
من نتوانستم شماره تلفن "اندرو" را پیدا کنم.
2.
Police found the missing girl at a London railway station.
2.
پلیس دختر گمشده را در ایستگاه قطار لندن پیدا کرد.
to find oneself something
برای خود چیزی پیدا کردن
Has Mick found himself a place to live yet?
آیا "میک" تابهحال جایی را برای زندگی پیدا کردهاست؟
کاربرد فعل find به معنای پیدا کردن
فعل find یعنی کشف کردن چیزی بهخصوص جای چیزی یا کسی. این عمل پیدا کردن میتواند یا غیرمنتظره باشد یا اینکه با جستوجو کردن باشد. مثلاً:
".I've just found a ten-pound note in my pocket" (من همین الان یک اسکناس ده پوندی در جیبم پیدا کردم.)
".Researchers are hoping to find a cure for the disease" (محققان امیدوارند درمانی برای این بیماری پیدا کنند.)
2.
ما به خانه آمدیم و او را خوابیده روی کاناپه دیدیم.
3.
We came home to find (that) the cat had had kittens.
3.
ما به خانه آمدیم و متوجه شدیم که گربه بچه به دنیا آوردهاست.
to find somebody/something doing something
کسی/چیزی را در حال انجام کاری دیدن
I suddenly found myself running down the street.
ناگهان خودم را دیدم که دارم در خیابان میدوم.
کاربرد فعل find به معنای فهمیدن
فعل find در این کاربرد به معنای "متوجه شدن" و "دیدن" است. مثلا:
".We came home to find (that) the cat had had kittens" (ما آمدیم خانه و متوجه شدیم که گربه بچه به دنیا آوردهاست.)
فعل find وقتی در ساختار find somebody/something/yourself میآید به معنای این است که چیزی/خود را در جایی غیرمنتظره پیدا کنید. مثلاً:
".She woke up and found herself in a hospital bed" (او بیدار شد و خود را روی تخت بیمارستان دید.)
".We came home and found him asleep on the sofa" (ما به خانه آمدیم و دیدیم او روی کاناپه خوابیدهاست.)
این فعل برای اشاره به موقعیتی بهکار میرود که فرد بعد از تجربه و امتحان کردن چیزی درباره آن موقعیت نظری ارائه میدهد. یکی دیگر از کاربردهای این فعل برای مواقعی است که فرد با موقعیت غیرقابلانتظار و پیشبینی نشدهای مواجه میشود یا خود را در چنین موقعیتی مییابد.
کسی/چیزی را در حالتی یافتن/نظر بهخصوصی در رابطه با چیزی داشتن
1.
They found him to be charming.
1.
آنها او را آدم جذابی یافتند [از نظر آنها، او آدم جذابی بود].
2.
We found the beds very comfortable.
2.
ما تختخوابها را بسیار راحت یافتیم [به نظر ما، تختها خیلی راحت بودند].
توضیح درباره فعل find
فعل find در انگلیسی کاربردی دارد که به معنای "چیزی/کسی را بهگونهای یافتن" است که ما در فارسی اینگونه استفاده نمیکنیم. به این مثالها توجه کنید:
".I find it amazing that they're still together" (بهنظر من شگفتانگیز است که آنها هنوز با یکدیگر هستند.)
".They found him to be charming" (او بهنظر آنها جذاب آمد.)
4
نشان دادن
مشخص کردن
to find somebody/something to be/do something
کسی/چیزی را در حالتی/مشغول انجام کاری یافتن
Her blood was found to contain poison.
مشخص شد که خون او حاوی سم بود.
to find that ...
نشان دادن اینکه...
The report found that 30% of the firms studied had failed within a year.
(یافتههای) گزارش نشان داد که 30% شرکتهای مورد مطالعه در طول یک سال ورشکست شده بودند.
توضیح درباره فعل find به معنای نشان دادن
فعل find در این مفهوم یعنی کشف کردن حقیقت وجود چیزی و مشخص شدن حقیقت چیزی بعد از امتحان کردن، آزمایش کردن یا تجربه کردن آن چیز.
5
حکم دادن (در دادگاه)
formal
1.How do you find the accused?
1.
چطور درباره متهم حکم میدهید؟
to find somebody guilty/not guilty
حکم (گناهکار بودن/نبودن) کسی را دادن
The jury found him guilty.
هیئتمنصفه حکم گناهکار بودن او را داد.
to find in somebody’s favor
بهنفع کسی حکم دادن
The court found in her favor.
دادگاه بهنفع او حکم صادر کرد.
توضیح درباره فعل find به معنای حکم دادن
فعل find در این مفهوم کاربردی رسمی و تخصصی دارد و تنها در بافت زبانی مربوط به دادگاه و قضاوت استفاده میشود و به معنای تصمیم خاص گرفتن درباره یک پرونده دادگاهی است.
[اسم]
find
/fɑɪnd/
قابل شمارش
6
یافته
کشف، دستاورد
مترادف و متضاد
discovery
1.He made his most spectacular finds in the Valley of the Kings.
1.
او فوقالعادهترین کشفیات خود را در «دره پادشاهان» انجام داد.
2.It's an important archaeological find.
2.
این یک یافته مهم باستانشناسی است.
توضیح درباره واژه find
واژه find به معنای "یافته" به چیز یا فردی گفته میشود که پیدا شده یا کشف شده باشد، مخصوصا چیزی که پیدا شدنش مهم، باارزش یا مفید باشد.