مترادف و متضاد
acceptable
beautiful
excellent
good
bad
cheap
common
ugly
1.You can see a fine view of the river from the balcony.
1.
از بالکن میتوانی چشمانداز خوبی از رودخانه ببینی.
to feel/be/seem fine
خوب بودن، احساس خوبی کردن
1.
"How are you?" "I'm fine, thanks."
1.
«حالت چطور است؟» «من خوبم، ممنون.»
2.
I felt terrible last night but I feel fine this morning.
2.
من دیشب احساس بدی داشتم، اما امروز صبح احساس خوبی دارم.
fine performance/actor/workmanship
اجرا/بازیگر/کیفیت ساخت خوب
1.
He gave a very fine performance.
1.
او یک اجرای خیلی خوب ارائه داد.
2.
She's a fine actor.
2.
او بازیگر خوبی است.
fine clothes
لباس مرغوب [باکیفیت]
She always wears fine clothes.
او همیشه لباسهای مرغوب میپوشد.
کاربرد صفت fine به معنای خوب
صفت fine در حالت کلی به هرچیزی که از کیفیت مطلوبی برخوردار باشد و قابل قبول باشد اطلاق میگردد. مثلا:
".He gave a very fine performance" (او یک اجرای خیلی خوب ارائه داد.)
صفت fine برای توصیف وضعیت سلامتی نیز بهکار میرود. مثلا:
"".How are you?" "I'm fine, thanks"" («حالت چطور است؟» «من خوبم، ممنون.»)
از صفت fine گاهی برای بیان اینکه از چیزی راضی هستید یا اینکه چیزی راضیکننده بوده یا اینکه به چیزی نیاز ندارید استفاده میکنیم. مثلا:
".You go on without me. I'll be fine" (شما بدون من بروید. من چیزیم نمیشود [من به چیزی نیاز ندارم.])
"‘Can I get you another drink?’ ‘No, thanks. I'm fine" («میتوانم یک نوشیدنی دیگر برایتان بیاورم؟» «نه ممنون. من لازم ندارم.»)
صفت fine معنای "زیبا" و "خوشمنظره" هم میدهد. مثلا:
".You can see a fine view of the river from the balcony" (از بالکن میتوانی چشمانداز خوبی از رودخانه ببینی.)
"a fine-looking woman" (یک خانم زیبا)
1.
Any company found to be breaking these rules will be heavily fined.
1.
هر شرکتی که مشخص شود این قوانین را زیر پا گذاشته است، مبلغ سنگینی جریمه خواهد شد.
2.
She was fined for speeding.
2.
او به خاطر سرعت غیرمجاز جریمه شد.
fine somebody something (for something/for doing something)
کسی را (برای چیزی/انجام کاری) مبلغی جریمه کردن
The company was fined £20,000 for breaching safety regulations.
شرکت بابت نقض قوانین ایمنی 20 هزار پوند جریمه شد.
کاربرد فعل fine به معنای جریمه کردن
فعل fine به معنای "جریمه کردن" یعنی کسی را به عنوان جریمه قانونی و رسمی وادار به پرداخت پول کنید. مثلا:
"She was fined for speeding" (او به خاطر سرعت غیرمجاز جریمه شد.)
"Any company found to be breaking these rules will be heavily fined" (هر شرکتی که فهمیده شود این قوانین را زیرپا گذاشته است مبلغ سنگینی جریمه خواهد شد.)
1.
"How did your exam go?" "It went fine, I think."
1.
«امتحانت چطور پیش رفت؟» «خوب بود، فکر کنم.»
2.
Keep going like that—you're doing fine.
2.
همینطور ادامه بده؛ داری خوب عمل میکنی.
to suit somebody fine
برای کسی مناسب بودن
That arrangement suits me fine.
آن توافق برای من مناسب است.
to do somebody fine
برای کسی کافی بودن
An omelette will do me fine.
یک املت برای من کافی است.
کاربرد قید fine به معنای خوب
قید fine به معنای "خوب" قیدی غیررسمی و محاورهای است و به افعالی اطلاق میشود که قابل قبول باشند و در کیفیت خوبی انجام شوند. مثلا:
".Things were going fine until you showed up" (اوضاع داشت خوب پیش میرفت تا اینکه تو پیدایت شد.)
".Keep going like that—you're doing fine" (همینطور ادامه بده؛ داری خوب عمل میکنی.)