[قید]

firmly

/ˈfɜːrm.li/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more firmly] [حالت عالی: most firmly]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 قاطعانه بااطمینان، مطمئنا

مترادف و متضاد decidedly definitely irresolutely
  • 1.‘I can do it,’ she said firmly.
    1. او بااطمینان گفت: «من می‌توانم انجامش دهم.»
  • 2.I firmly believe that we must take action on this.
    2. قاطعانه معتقدم که ما باید در این باره دست‌به‌کار شویم.

2 (به‌طور) محکم

مترادف و متضاد hard softly
  • 1.Make sure the rope is firmly attached before attempting to climb down it.
    1. مطمئن شو که طناب محکم وصل شده باشد، قبل از آنکه بخواهی از آن پایین بروی.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان