Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . صدای هیس دادن (چیز در حال سوختن)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to fizzle
/ˈfɪzl/
فعل ناگذر
[گذشته: fizzled]
[گذشته: fizzled]
[گذشته کامل: fizzled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
صدای هیس دادن (چیز در حال سوختن)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
وز وز کردن
مترادف و متضاد
hiss
1.Fireworks fizzled and exploded in the night sky.
1. وسایل آتشبازی صدای هیس دادند [تولید کردند] و در آسمان شب منفجر شدند.
تصاویر
کلمات نزدیک
fizz
fixture
fixer
fixedly
fixed costs
fizzle out
fizzy
fjord
fl. oz.
flab
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان