[صفت]

fizzy

/ˈfɪzi/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: fizzier] [حالت عالی: fizziest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 حباب‌دار گازدار

معادل ها در دیکشنری فارسی: جوشان گازدار
مترادف و متضاد sparkling still
  • 1.I bought a bottle of fizzy mineral water.
    1. یک بطری آب معدنی گازدار خریدم.
  • 2.The wine was pink and slightly fizzy.
    2. شراب صورتی و اندکی حباب‌دار بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان