Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . حبابدار
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
fizzy
/ˈfɪzi/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: fizzier]
[حالت عالی: fizziest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
حبابدار
گازدار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جوشان
گازدار
مترادف و متضاد
sparkling
still
1.I bought a bottle of fizzy mineral water.
1. یک بطری آب معدنی گازدار خریدم.
2.The wine was pink and slightly fizzy.
2. شراب صورتی و اندکی حبابدار بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
fizzle out
fizzle
fizz
fixture
fixer
fjord
fl. oz.
flab
flabbergasted
flabby
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان