[اسم]

flap

/flæp/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 در فلپ

the flap of an envelope
در یک پاکت نامه
توضیح درباره flap
هر چیز مسطحی که ورودی یا مدخل چیزی را ببندد.

2 برآافزا (هواپیما) فلپ

[فعل]

to flap

/flæp/
فعل گذرا
[گذشته: flapped] [گذشته: flapped] [گذشته کامل: flapped]

3 بالا و پایین کردن تکان دادن، بال زدن

  • 1.The bird flapped its wings .
    1. آن پرنده بال‌هایش را بالا و پایین کرد [تکان داد].

4 بالا و پایین شدن تکان خوردن

  • 1.The flag flapped in the breeze.
    1. آن پرچم در نسیم [باد ملایم] بالا و پایین شد [تکان خورد].

5 هیجان‌زده رفتار کردن مضطرب بودن

6 بال زدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: بال زدن پر زدن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان