[فعل]

to flare

/fler/
فعل ناگذر
[گذشته: flared] [گذشته: flared] [گذشته کامل: flared]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گشاد شدن آزاد شدن

2 شدیدتر شدن تشدید یافتن

مترادف و متضاد flare up

3 خشمگینانه گفتن با عصبانیت چیزی گفتن

4 شعله‌ور شدن سوختن

  • 1.The match flared and went out.
    1. کبریت سوخت و (بعد) خاموش شد.
[اسم]

flare

/fler/
قابل شمارش

5 منور

مترادف و متضاد distress signal
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان