[اسم]

flavor

/ˈfleɪ.vər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مزه طعم

معادل ها در دیکشنری فارسی: طعم
مترادف و متضاد savor taste
  • 1.We sell 32 different flavors of ice cream.
    1. ما 32 طعم مختلف از بستنی می‌فروشیم.
to add/give flavor
طعم دادن/بخشیدن
  • The tomatoes give extra flavor to the sauce.
    گوجه‌ها طعم اضافه به سس می‌بخشند.
to bring out the flavor
طعم چیزی را بیشتر کردن [برجسته کردن]
  • Add a little salt to bring out the flavor of the herbs.
    کمی نمک اضافه کن که مزه گیاهان را بیشتر می‌کند.
to have flavor
مزه داشتن
  • My fish was delicious but Juan's beef had almost no flavor.
    ماهی من خوشمزه بود اما گوشت "جوان" تقریبا مزه‌ای نداشت.
[فعل]

to flavor

/ˈfleɪ.vər/
فعل گذرا
[گذشته: flavored] [گذشته: flavored] [گذشته کامل: flavored]

2 ادویه اضافه کردن طعم دادن

to flavor something with something
چیزی را با چیزی طعم دار کردن
  • We flavored the cookies with cinnamon.
    ما کلوچه‌ها را با دارچین طعم دار کردیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان