Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ایراد
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
flaw
/flɔ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ایراد
نقص
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نقیصه
نقص
مترادف و متضاد
defect
fault
1.I returned the material because it had a flaw in it.
1. من پارچه را پس دادم، زیرا ایراد داشت.
2.This report is full of flaws.
2. گزارش شما پر از ایراد است.
a character flaw
نقص شخصیتی
تصاویر
کلمات نزدیک
flavoring
flavorful
flavored
flavor
flautist
flawed
flawless
flax
flaxen
flay
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان