[فعل]

to flay

/fleɪ/
فعل گذرا
[گذشته: flayed] [گذشته: flayed] [گذشته کامل: flayed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پوست کسی را کندن شدیدا سرزنش کردن

مترادف و متضاد scold harshly strip off skin
  • 1.He would flay the body of anyone who crossed him.
    1. او پوست هر کسی را که بخواهد او را دور بزند می کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان