Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پوست کسی را کندن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to flay
/fleɪ/
فعل گذرا
[گذشته: flayed]
[گذشته: flayed]
[گذشته کامل: flayed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پوست کسی را کندن
شدیدا سرزنش کردن
مترادف و متضاد
scold harshly
strip off skin
1.He would flay the body of anyone who crossed him.
1. او پوست هر کسی را که بخواهد او را دور بزند می کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
flaxen
flax
flawless
flawed
flaw
flea
flea in one's ear
flea market
fleabag
fleck
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان