[عبارت]

flea in one's ear

/fli ɪn wʌnz ir/

1 آب پاکی روی دست کسی ریختن

  • 1.A young kid came asking for money but I sent him away with a flea in his ear.
    1. یک کودک آمد از من پول خواست اما من او را فرستادم برود و آب پاکی را روی دستش ریختم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان