[صفت]

flexible

/ˈflɛksəbəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more flexible] [حالت عالی: most flexible]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 انعطاف‌پذیر

معادل ها در دیکشنری فارسی: انعطاف‌‌پذیر خمپذیر قابل انعطاف
approving
مترادف و متضاد bendy malleable pliable rigid
  • 1.A mouse's flexible body allows it to squeeze through narrow openings.
    1. بدن انعطاف‌پذیر موش به او این امکان را می‌دهد که از راه‌های باریک رد شود.
  • 2.Remaining flexible, Nick listened to arguments from both sides.
    2. "نیک" انعطاف‌پذیر باقی ماند و به (حرف‌های) هر دو طرف دعوا گوش داد.
  • 3.The toy was flexible, and the baby could bend it easily.
    3. اسباب بازی انعطاف‌پذیر بود و نوزاد به راحتی می‌توانست آن را خم کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان