Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . انعطافپذیر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
flexible
/ˈflɛksəbəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more flexible]
[حالت عالی: most flexible]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
انعطافپذیر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انعطافپذیر
خمپذیر
قابل انعطاف
approving
مترادف و متضاد
bendy
malleable
pliable
rigid
1.A mouse's flexible body allows it to squeeze through narrow openings.
1. بدن انعطافپذیر موش به او این امکان را میدهد که از راههای باریک رد شود.
2.Remaining flexible, Nick listened to arguments from both sides.
2. "نیک" انعطافپذیر باقی ماند و به (حرفهای) هر دو طرف دعوا گوش داد.
3.The toy was flexible, and the baby could bend it easily.
3. اسباب بازی انعطافپذیر بود و نوزاد به راحتی میتوانست آن را خم کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
flexibility
flex
fleshy
flesh wound
flesh and blood
flexitime
flexography
flextime
flick
flick knife
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان