[فعل]

to flick

/flɪk/
فعل گذرا
[گذشته: flicked] [گذشته: flicked] [گذشته کامل: flicked]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تکان دادن

  • 1.She flicked the dust off her coat.
    1. او خاک را از روی کتش تکان داد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان