Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تکان دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to flick
/flɪk/
فعل گذرا
[گذشته: flicked]
[گذشته: flicked]
[گذشته کامل: flicked]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تکان دادن
1.She flicked the dust off her coat.
1. او خاک را از روی کتش تکان داد.
تصاویر
کلمات نزدیک
flextime
flexography
flexitime
flexible
flexibility
flick knife
flick through
flicker
flickering candle
flight
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان