[اسم]

flight

/flɑɪt/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پرواز

معادل ها در دیکشنری فارسی: پرواز طیران
مترادف و متضاد flying
in flight
در حال پرواز
  • an eagle in flight
    عقابی در حال پرواز
to take flight
پرواز کردن
  • In 1968, the first supersonic airliner took flight.
    در سال 1968، اولین هواپیمای مسافربری فراصوت پرواز کرد.

2 دسته (پرندگان)

a flight of geese
یک دسته غاز

3 تعدادی پله پلکان

a flight of stairs/steps
تعدادی پله/پلکان
  • We carried the couch up a flight of stairs.
    آن کاناپه را از تعدادی پله [پلکان] بالا بردیم.

4 مسافرت با هواپیما پرواز با هواپیما

مترادف و متضاد aviation
  • 1.All flights to New York today are delayed because of bad weather.
    1. تمام پروازها به نیویورک به خاطر شرایط جوی بد تاخیر دارند.
  • 2.How was your flight?
    2. پروازت چطور بود؟
  • 3.I'll never forget my first flight.
    3. من هیچوقت اولین پروازم (با هواپیما) را فراموش نمی‌کنم.
  • 4.My flight was cancelled.
    4. پرواز من کنسل شد.
a smooth/comfortable/bumpy flight
مسافرت با هواپیما [پرواز] آرام/بی‌دردسر/پر دست‌انداز
  • The flight had been smooth all the way.
    پرواز در تمام مسیر آرام بود.
a domestic/an international flight
پرواز داخلی/خارجی [بین‌المللی]
  • The number of international flights increased by over 5% last year.
    تعداد پروازهای بین‌المللی در سال گذشته 5% افزایش یافته است.
to book a flight
پرواز رزرو کردن
  • I booked the flight over the Internet.
    من اینترنتی پرواز را رزرو کردم.
to miss a flight
از پرواز جا ماندن
  • Jack overslept and missed his flight.
    "جک" خواب ماند و از پروازش جا ماند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان