[اسم]

flyer

/flˈaɪɚ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خلبان

معادل ها در دیکشنری فارسی: خلبان
  • 1.He was clumsy, not yet a flyer, but already a good hopper.
    1. او دست‌وپاچلفتی بود، هنوز خلبان نشده بود ولی همین الانش هم یک پروازگر خوب بود.
  • 2.He was younger than his friends, but a high flyer with a good degree and private wealth.
    2. او از دوستانش جوان‌تر بود ولی یک خلبان رده‌بالا با مدرکی خوب و ثروت شخصی بود.

2 مسافر هواپیما

  • 1.Frequent Flyers have been one of main means of airlines competition.
    1. مسافران همیشگی، یکی از اهداف اصلی رقابت‌های خطوط هوایی هستند.

3 هدایت‌گر هواپیمای کنترلی هدایت‌گر بادبادک، بادبادک‌باز

  • 1.As a flyer, he operates his kite from from the ground.
    1. او به عنوان یک هدایت گر، با بادبادک خود از زمین کار می‌کند.

4 پرنده

  • 1.Butterflies can be strong flyers.
    1. پروانه‌ها می‌توانند پرنده‌هایی قوی باشند.

5 اطلاعیه اعلامیه، آگهی

معادل ها در دیکشنری فارسی: آفیش
  • 1.His job was to hand out flyers for the new club.
    1. کار او این بود که برای کلوپ جدید اعلامیه‌ها را پخش کند.
  • 2.The flyer about the rally is tapped to the wall behind the counter.
    2. اطلاعیه تظاهرات به دیوار پشت پیشخوان زده شده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان