Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تحمیل کردن به
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to foist
/fɔɪst/
فعل گذرا
[گذشته: foisted]
[گذشته: foisted]
[گذشته کامل: foisted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تحمیل کردن به
قالب کردن
مترادف و متضاد
pass off slyly
1.The title for her novel was foisted on her by the publishers.
1. عنوان کتاب توسط انتشاراتی ها به او تحمیل شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
foil
foible
foglamp
foghorn
foggy
fold
fold one's arms
fold up
foldable
foldaway
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان