[قید]

forcefully

/ˈfɔːrsfəli/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more forcefully] [حالت عالی: most forcefully]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به‌زور به‌اجبار

معادل ها در دیکشنری فارسی: بزور
مترادف و متضاد forcibly
  • 1.They were forcefully removed from their land.
    1. آنها به‌زور از زمین‌شان بیرون شدند.

2 قاطعانه محکم، مؤثر

مترادف و متضاد firmly
  • 1.He argued forcefully against reforms.
    1. او قاطعانه علیه اصلاحات استدلال کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان