[فعل]

to fossilize

/ˈfɑːsəlaɪz/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: fossilized] [گذشته: fossilized] [گذشته کامل: fossilized]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فسیلی شدن تبدیل به فسیل کردن

  • 1.fossilized dinosaur bones
    1. استخوان‌های دایناسور فسیلی شده

2 کهنه بودن (عقاید و...) متحجر بودن

  • 1.Most couples, however fossilized their relationship, have some interests in common.
    1. اکثر زوج‌ها، هر چقدر هم روابطشان کهنه شده باشد، اشتراکاتی دارند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان