[فعل]

to foster

/ˈfɔːstər/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: fostered] [گذشته: fostered] [گذشته کامل: fostered]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به فرزندخواندگی قبول کردن

  • 1.They have fostered over 60 children during the past ten years.
    1. آنها طی ده سال بیشتر از 60 کودک را به فرزندخواندگی قبول کرده‌اند.

2 ترویج کردن پرورش دادن، در سر داشتن (فکر و ایده)

مترادف و متضاد encourage promote stimulate neglect
  • 1.The club's aim is to foster better relations within the community.
    1. هدف کلوب ترویج روابط بهتر در محله است.
to foster good health in the city
ترویج دادن سلامتی [سلامت خوب] در شهر
[صفت]

foster

/ˈfɔːstər/
غیرقابل مقایسه

3 رضاعی -خوانده

  • 1.He is my foster father.
    1. او پدرخوانده من است.
a foster child
فرزندخوانده
foster parents
والدین رضاعی
[اسم]

Foster

/ˈfɔːstər/
غیرقابل شمارش

4 فاستر (نام خانوادگی)

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان