Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . به فرزندخواندگی قبول کردن
2 . ترویج کردن
3 . رضاعی
4 . فاستر (نام خانوادگی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to foster
/ˈfɔːstər/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: fostered]
[گذشته: fostered]
[گذشته کامل: fostered]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
به فرزندخواندگی قبول کردن
1.They have fostered over 60 children during the past ten years.
1. آنها طی ده سال بیشتر از 60 کودک را به فرزندخواندگی قبول کردهاند.
2
ترویج کردن
پرورش دادن، در سر داشتن (فکر و ایده)
مترادف و متضاد
encourage
promote
stimulate
neglect
1.The club's aim is to foster better relations within the community.
1. هدف کلوب ترویج روابط بهتر در محله است.
to foster good health in the city
ترویج دادن سلامتی [سلامت خوب] در شهر
[صفت]
foster
/ˈfɔːstər/
غیرقابل مقایسه
3
رضاعی
-خوانده
1.He is my foster father.
1. او پدرخوانده من است.
a foster child
فرزندخوانده
foster parents
والدین رضاعی
[اسم]
Foster
/ˈfɔːstər/
غیرقابل شمارش
4
فاستر (نام خانوادگی)
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
fossil oil
fossil fuel
fossil
fosse
fossa cat
foul
foul nest
foul up
foulmart
foumart
کلمات نزدیک
fossilized
fossilize
fossil fuel
fossil
forwards
foster brother
foster daughter
foster home
foster parent
foster son
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان