[اسم]

framework

/ˈfreɪmˌwɜrk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بدنه استخوا‌ن‌بندی، سازه

مترادف و متضاد frame structure
  • 1.The bridge has a steel framework.
    1. آن پل، بدنه فولادی دارد.

2 چارچوب

مترادف و متضاد frame structure
  • 1.Your plan will provide a good framework.
    1. طرح شما، چارچوب خوبی را فراهم خواهد کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان