[اسم]

franchise

/ˈfræntʃaɪz/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 حق امتیاز جواز، پروانه

معادل ها در دیکشنری فارسی: فرانشیز
a franchise agreement
یک توافق‌نامه (کسب) جواز
to operate a business under franchise
گرداندن یک کسب و کار با حق امتیاز [تحت جواز]

2 شرکت مغازه، کارخانه

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان