Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ضعیف
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
frail
/freɪl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: frailer]
[حالت عالی: frailest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ضعیف
شکننده، سست
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سست
نزار
نحیف
ضعیف
مترادف و متضاد
delicate
weak
1.The frail wings of the newborn bird could not lift it off the ground.
1. بالهای ضعیف و شکننده پرنده تازه به دنیا آمده توانایی بلند کردن او را از زمین ندارد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
fragrant bedstraw
fragrant
fragrance
fragmented
fragile
frailly
frame
frame in
framework
france
کلمات نزدیک
fraidy-cat
fragrant
fragrance
fragmentation
fragmentary
frailty
frame
frame of mind
frame-up
framework
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان