Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . معطر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
fragrant
/ˈfreɪgrənt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more fragrant]
[حالت عالی: most fragrant]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
معطر
خوشبو
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خوشبو
معطر
عطری
1.she gathered the fragrant blooms.
1. او شکوفههای معطر را جمعآوری کرد.
2.The air was fragrant.
2. هوا خوشبو بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
fragrance
fragmentation
fragmentary
fragment
fragility
fraidy-cat
frail
frailty
frame
frame of mind
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان