[اسم]

fragment

/ˈfrægmənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تکه خرده، قطعه

معادل ها در دیکشنری فارسی: تکه‌پاره خرده
مترادف و متضاد piece
  • 1.There were fragments of glass everywhere.
    1. خرده‌های شیشه همه‌جا بودند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان