[فعل]

to frag

/fræɡ/
فعل گذرا
[گذشته: fragged] [گذشته: fragged] [گذشته کامل: fragged]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کشتن (در بازی‌های کامپیوتری)

informal
  • 1.I keep getting fragged every time I reach the bunker.
    1. هر بار که به زاغه می‌رسیدم کشته می‌شدم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان