Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کشتن (در بازیهای کامپیوتری)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to frag
/fræɡ/
فعل گذرا
[گذشته: fragged]
[گذشته: fragged]
[گذشته کامل: fragged]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
کشتن (در بازیهای کامپیوتری)
informal
1.I keep getting fragged every time I reach the bunker.
1. هر بار که به زاغه میرسیدم کشته میشدم.
تصاویر
کلمات نزدیک
fractured
fracture
fractious
fractionally
fractional
fragile
fragile peace
fragility
fragment
fragmentary
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان