[صفت]

fractious

/ˈfrækʃəs/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more fractious] [حالت عالی: most fractious]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کج خلق بد خو، بدعنق

مترادف و متضاد irritable quarrelsome
  • 1.Children often get fractious and tearful when tired.
    1. بچه ها وقتی خسته اند معمولا بدعنق و گریان می شوند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان